🌱✨🎁 داستانی تامل برانگیز …
فردی چند گردو به بهلول داد
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است .
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند…
فردی چند گردو به بهلول داد
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است .
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند…
#داستانی #تامل #برانگیز #…فردی #چند #گردو #به #بهلول #دادگفت #بشکن #بخور #برای #من #د..
View Source