🦋 #داستان_کوتاه
هرگاه با محمدعلی به زیارت اهل قبور می رفتیم، با عجله از من و پدرش جدا می شد و می گفت که به زیارت مزار شهدا می رود. بارها به او گفتم که صبر کن ما هم با تو می آییم.
با ناراحتی مخالفت می کرد و می گفت:«من تنها می روم». یک بار دلیل این کارش را از او پرسیدم، گفت:«از یتیمان شهدا خجالت می کشم، اگر مرا با پدر و مادرم ببینند»
شهید محمدعلی غفاری
❤️ #بنیاد_صدر
❤️ #نثار_شهداء_صلوات
❤️ @BonyadeSadr
هرگاه با محمدعلی به زیارت اهل قبور می رفتیم، با عجله از من و پدرش جدا می شد و می گفت که به زیارت مزار شهدا می رود. بارها به او گفتم که صبر کن ما هم با تو می آییم.
با ناراحتی مخالفت می کرد و می گفت:«من تنها می روم». یک بار دلیل این کارش را از او پرسیدم، گفت:«از یتیمان شهدا خجالت می کشم، اگر مرا با پدر و مادرم ببینند»
شهید محمدعلی غفاری
❤️ #بنیاد_صدر
❤️ #نثار_شهداء_صلوات
❤️ @BonyadeSadr
#داستان_کوتاه #هرگاه #با #محمدعلی #به #زیارت #اهل #قبور #می #رفتیم #با #عجله #از #من #پدرش..
View Source
بدون دیدگاه