#داستان_کوتاه بی لبخند نمی ديديش. به ديگران هم می گفت «…از صبح كه بيدار می ش…ژوئن 11, 2017🦋 #داستان_کوتاه ✍ بی لبخند نمی ديديش. به ديگران هم می گفت «…از صبح كه بيدار می شين، به همه لب خند بزنين. دلشون ... ادامه مطلب
#داستان_کوتاه در حساس ترین مرحله ی عملیات بیت المقدس که پیشروی برای تصرف خرمشه…ژوئن 9, 2017🦋 #داستان_کوتاه ✍ در حساس ترین مرحله ی عملیات بیت المقدس که پیشروی برای تصرف خرمشهر ادامه داشت، آمد در عمق جبهه ی شلمچه ... ادامه مطلب
#داستان_کوتاه گفتند:” حسین خرازی را آورده اند بیمارستان.”رفتم عیادت. از تخت آم…ژوئن 8, 2017🦋 #داستان_کوتاه ✍ گفتند:” حسین خرازی را آورده اند بیمارستان.”رفتم عیادت. از تخت آمد پایین، بغلم کرد.گفت:” دستت چی شده؟ ” دستم شکسته بود. ... ادامه مطلب
#داستان_کوتاه نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر می گشتیم. از دیشب تا حالا چشم روی ه…ژوئن 7, 2017🦋 #داستان_کوتاه ✍ نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر می گشتیم. از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم.آن قدر خسته بودیم که ... ادامه مطلب