#داستان_کوتاه من می خواهم در آینده شهیــد بشوم. برای این که….”معلم که خنــــد…می 29, 2017🦋 #داستان_کوتاه من می خواهم در آینده شهیــد بشوم. برای این که….”معلم که خنــــده اش گرفته بود ، پریـــد وسط حرف مهدی و گفت ... ادامه مطلب
#داستان_کوتاه آمده بود بیمارستان،کپسول اکسیژن می خواست؛امانت برای مادر مریضش……می 28, 2017🦋 #داستان_کوتاه آمده بود بیمارستان،کپسول اکسیژن می خواست؛امانت برای مادر مریضش….سرباز بخش را صدا زدم،کپسول را ببرد؛نگذاشت!هر چه گفتم:«امیر،شما اجازه بفرمایید.؛ قبول نکرد!،خودش برداشت…»گفت:«نه!خودم ... ادامه مطلب